بروز خلاقیت و کش مکش های فکری در نگاه آنتیک یک هنرور،موجب احساس متفاوت خواهد بود، واقعیت عالم در نگاه او به شریانی از احساسات گوناگون سرانجام خواهد گرفت و مادیات را در مرز تلاقی با مفاهیم جانشین خود به تصویر میکشد، هنرمند راه در بی راهه میافریند،زیرا هیچ مقصدی او را به هدف نمیرساند و گزاره های _فکری او ختم به هیچ معبدی نخواهد بود و در عوض مقصودی تماما مسیر میافریند، راه هنرمند تکلیف بر اعجاز فرهنگ اشاعه هنجار های نوین اجتماعیست،
هنر در چنین حالتی ، مسیر پرسش نیست ، اما و اگر های عقلی ،تماما سد هنر اند و بافت پیش روی هنرمند را هم در جنس و هم در محتوا ، دچار سقوط میکند.در عوض او سعی میکند به جای پاسخ و پرسش ، مسیر های بیشماری را از حافظه ببیند و با تغیر فرم احساس ، راه به خیال و زبان دیگری باز کند.این فرار رو به جلو اگر در ذهن و آزادی روح اتفاق نیفتد ، قطعا فاقد تجربه و مرتب در بی محتوایی جاری میشود ، لذا هنرمند باید در سیل عظیمی از احساسات و عواطف روحی خود مدام جاری و در مسیر انتخاب های پر فشار و راه ساز باشد.